پس با ارباب وصیت همراهی می کنم. و ایشان را در امور مددکاری نمایم و در کشیدن آب غسل و کشاندن جنازه تا لب گور از پا ننشینم و چون از مرده فارغ شوند و بازگردند تا در تعزیت سرا با ایشان باشم. و چون اثری از وصیت ظاهر نشود نا امید بازگردم
پس با ارباب وصیت همراهی می کنم. و ایشان را در امور مددکاری نمایم و در کشیدن آب غسل و کشاندن جنازه تا لب گور از پا ننشینم و چون از مرده فارغ شوند و بازگردند تا در تعزیت سرا با ایشان باشم. و چون اثری از وصیت ظاهر نشود نا امید بازگردم
پس با ارباب وصیت همراهی می کنم. و ایشان را در امور مددکاری نمایم و در کشیدن آب غسل و کشاندن جنازه تا لب گور از پا ننشینم و چون از مرده فارغ شوند و بازگردند تا در تعزیت سرا با ایشان باشم. و چون اثری از وصیت ظاهر نشود نا امید بازگردم.
شاه منصور هنگام خروج از شهر نگاه پیر زنى به او افتاد، پس با صداى بلند به سرزنش او پرداخت و گفت : ببینید این نمک به حرام را، که اموال ما را ربوده و به خون ما دست گشوده و اکنون ما را بینواتر از آنکه بودیم ، در چنگال دشمن رها مى کند.
داستان از این قرار است که در هندوستان فیلی آورده اند و در خانه ای تاریک نگاه داشته اند و مردم که تا به حال فیل ندیده اند در تاریکی خانه دست بر او می کشند و هر کس به تصور خود تصویری از فیل در ذهن می سازد
رسول اعظم اسلام (ص) این آیه را خواند که مى فرماید الذین یومنون بالغیب آن افرادى که بغیب ایمان مى آورند حقا که برادران منند. اصحاب گفتند: یا رسول اللّه آیا ما برادران تو نیستیم !؟